نفس عميق بكش...
سلامي دوباره ....سلامي پرمحبت بردل دوستان گل خاموش وبيدار... اين روزها انگار برام دارن مثل برق وباد ميگذرن...انگارچقدرزود صبح ميشه وچقدر زود شب! بلخره داره ميگذره ومنم بخاطرميگرن ام وسردردهاي متواليش خوب بهنونه پيدا كردم كمتر مطالعه كنم ولي خداييش آدمي كه فعال وپرمطالعه بوده واقعا استراحت زياد داغونش ميكنه...ازطرفي دوتا از عزيزترين دوستانم هم ازمن دورشدن ...منظورم فرشته عزيزومعصومه جان هست...چه روزگاري باهم سپري كه نكرديم توكلاس درس دبيرستان ،تو دانشگاه تاوقتي شديم به اصطلاح مهندس كامپيوترو. نميدونيم چقدر اين دوري سخته چون فرشته ازدواج كرد رفت استان خراسان وكيلومترها ازهم دورشديم ومعصومه جان هم كارشناسي ارشدقبول شد ورفت كرم...
نویسنده :
ريما
22:07